۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

خاطرات مزه مزه شده



گاه برخی لحظات آنقدر شیرینند که می توان ساعتها نشست و شیرینیشان را مزه مزه کرد.

نشسته ام و خاطرات سالهای گذشته را مرور می کنم. بعضیها ارزش مزه مزه کردن دارند و بعضیها را باید فقط به خاطر داشت برای روز مبادا. برخی دیگر را باید فقط و فقط فراموش کرد. نشسته ام و به خاطراتم فکر میکنم. به دنبال آنهایی می کردم که ارزش مزه مزه کردن را داشته باشند. پیدایشان می کنم، اینچایند. خوابگاه دانشگاه، اسباب کشی زهره ب..... ، جلسه دفاع تو و بعد از اون دفاع بچه های اتاق بغلی، خانه آفای غیاثی و الیا، دماوند و ثانی، مهمانی افطاری و شیربرنج، شب یلدا و هندونه، ازدواجت و رفتنت، دور شدنت، نبودنت، نه اینها دیگه ارزش مزه مزه کردن ندارند تنها خاطره خوشبختی تو و برق نگاه امروزت وقتی همدل زندگیت رو دیدی ارزش مزه مزه کردن رو داره و چه شیرینیش به دلم نشسته.


۳ نظر:

akram گفت...

like...

گیس طلا گفت...

:)

mahdieh گفت...

خوب مي دونم كه فقط يكي بودي كه اينقدر با هم خوش بوديم. خوبيهات محبتات... چيزاييه كه من يادم نميره. و يادم مي مونه اونروز دفاعم رو كه چيكار كردي برام و يادم نميره همه ي لطفهايي كه تو وظيفه ي خودت مي دونستي و من لطف بيكران. به جرات مي تونم بگم بهترين دوران زندگيم رو پر كردي. چه جوري جبران كردنش رو بلد نيستم مژگان. فقط...
حالا بندريا حالا بوشهريا... عليرضا.. اليا .. سحرهاي رمضان..