۱۳۸۷ آبان ۲۸, سه‌شنبه



یه وقتایی انگار خدا می خواد بهت نشون بده، اوضاع زندگیت خیلی خوبه اینقدر ناشکری نکن. یه چیزایی رو می بینی و می شنوی که پیش خودت شرمنده میشی به مشکلاتی که میگی تو زندگی داری فکر کنی چه برسه به اینکه از خدا واسه رفع شدنشون طلب کمک کنی...
نمی دونم برای دوستم باید چیکار کنم، فقط می خوام که خدا آرامش رو بهش برگردونده، هر جور که صلاحشه...


۱۳۸۷ آبان ۲۲, چهارشنبه

خدایا...



وقتی داریم زندگی می کنیم، وقتی زندگی داره بر وفق مراد می گذره و مشکل خاصی جز مسایل پیش پا افتاده نیست، به یاد خدا نیستیم. نه که نباشیم، هستیم اما نه اون جور که باید. نه اونجور که شایسته خداست. خیلی بنده خوبی باشیم جسته گریخته، خارج از وقت یا سر وقت نمازی می خونیم و کلی هم بابت همین نماز ازش طلبکاریم که ببین خدا من چه بنده ای هستم!... حتی وقتی یکم زندگی سخت می شه و چند تا مشکل سر راهمون قرار می گیرند بیشتر می ریم سراغش اما سراغ کلی دوست و آشنا و ... پارتی هم می ریم که کارمون راه بیافته. کلی با سرافکندگی مشکل رو مطرح می کنیم و کلی خواهش والتماس. بی امید، چشم می دوزیم به دستهای این دوست(پارتی) و منتظر می مونیم. مشکل بالاخره با پا در میونی دوستان حل میشه. انگار ته دلمون یادمون میره که اگه خدا نخواد هیچی حل نمی شه. بعدم وقتی مشکل حل شد کلی از جمیع دوستان تشکر می کنیم و کادو واسشون می خریم و اگه آدم قدر نشناسی نباشیم تا آخر عمر ممنون اون دوست که کارمون رو راه انداخت می مونیم. یادمون میره که باید ممنون یکی دیگه باشیم بابت جور کردن وسیله حل مشکل. خلاصه به یادش نیستیم. انگار یه جاهایی خدا می خواد بهمون نشون بده که جز خودش کسی حلال مشکلاتمون نیست. انگار یه وقتایی خدا می خواد یادمون بندازه که نمیشه، که نباید دستمون رو جلوی کس دیگه ای دراز کنیم. انگار خدا یه وقتایی می خواد خودش رو به رخمون بکشه. انگار می خواد بهمون بگه بنده کوچولوی من فقط منم که می تونی روش حساب کنی، این رو یادت نره...
یه وقتایی مشکلاتی پیش میاد، یه وقتایی اونقدر زندگی تیره و تار می شه، اونقدر همه چیز پیچیده می شه که فقط می شه رفت سراغ خودش. بدون اینکه از هیچ کس دیگه ای کمک بخوای میری سراغش و اونجور که شایسته خداست صداش می کنی... با اینکه مشکلت داغونت کرده اما چه لذتی می بری از همصحبتی با بهترین دوست. چه آرامشی می گیری از همنشینی با آروم ترین وجود، چه عشقی می کنی با بالاترین معشوق... چه لحظاتین این لحظات راز و نیاز... چه زیباست این خواستن. دیگه نمی خواد سرت رو کج کنی و بهش رو بندازی. با سرافرازی می ری سراغش و امیدوار و مطمئن از برطرف شدن مشکلت. انگار ته همه خواهش هات تویی که عزیزتر می شی. این تویی که بالا و بالاتر میری.
خدایا کمکمون کن که همیشه به یادت باشیم، همون جور که شایسته توست. خدایا منم همراهش ازت می خوام که مشکلش رو حل کنی. اون فقط به تو امیدواره... خدایا کمکش کن.