۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

یلدا



شب نشینی شب یلدا یکی از اون سنتهاییه که من خیلی خیلی دوستش دارم. یه جورایی برام مقدسه. بیدار موندن برای دیدن خورشید، انتظار کشیدن برای رفتن سیاهی و طلوع خورشید، کنار هم بودن برای تحمل این انتظار، آرزو کردن، شاد بودن، هندوانه خوردن... دیشب مثل هر سال تو بلندترین شب سال آرزو کردم. آرزوهام رو وقتی کنار شمع حافظ به دست نشسته بودم برای یک آن از دلم گذروندم. آرزو کردم و امیدوارم به برآوردنشون. شما هم آرزو کردین؟


۳ نظر:

منیره گفت...

منم آرزو کردم، اما آرزوهام با سالهای گذشته فرق می کرد

رها گفت...

من که از رو رفتم. به یلدا گفتم برام دعایی بکنه

kermooni گفت...

no, I fogot