۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

امیدوار



خسته ام. خسته و کوفته از طی مسیری طولانی.خسته ام اما... اما در قهقرای دلم امید بزرگی سو سو می زند، گرمایی لذت بخش، نوری درخشان. این نور تمام دنیایم را روشن کرده است، خستگی دیگر اهمیتی ندارد، مهم فرداست که زیر سایه امید بزرگ من می رسد و من آینده ام را با نور امید، روشن خواهم کرد. فرداهای روشن بیایید که مشتاقانه انتظارتان را می کشم. دیگر خسته نیستم. امیدوارم و منتظر...



۲ نظر:

منیره گفت...

ما هم منتظریم

اکرم گفت...

الهی که همیشه دلت پر امید باشه و روزگارت روشن.