۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

زیر بارون



پاییز رسید. پاییز و برگهای رنگارنگش، پاییز و بارونهای قشنگش. امروز بارون میومد. یه بارون لطیف و زیبا. امسال اما
برام یه فرقی داره. بارون رو باید از پشت شیشه ماشین و حرکت برف پاک کنش ببینم. حتی صدای برف پاک کن رو به خاطر بارون دوست دارم. زیر بارون رانندگی رو هم دوست دارم. اما راستش هیچ چیزی جای خیس شدن زیر بارون رو نمیگیره. هیچ چیز جای قدم زدن زیر بارون رو نمیگیره. برای همین وقتی ماشین رو پارک کردم. مثل قدیما، بدون چتر سرمو رو با آسمون بلند کردم و مدتی زیر بارون واستادم تا تمام صورتم خیس شد. بعد شروع کردم آروم آروم راه رفتن و لذت بردن از تک تک قطره هایی که روی تنم می نشینند. لذت بردم، مثل همیشه... زیر باران باید رفت...



هیچ نظری موجود نیست: