۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

شکار زندگی



زندگی مثل شکاریه که به سرعت فرار می کنه و همه ما به دنبالش میدویم. بعضیها از دویدن دنبال این شکار چموش خسته شدند و یه گوشه نشستند و مشغول خیال پردازیند. که هی... اگه یهو شکار زندگی بیاد و از جلوی ما بگذره و پاش جلوی دست من قرار بگیره و من به چنگش بیارم... هی... چه خوب می شه اگه اینجوری بشه... تو فکر و خیال هاشون غرق شده اند و اصلا یادشون رفته که شکاری هم هست و تعقیب و گریزی. بعضیها میدوند اما غر می زنند که آخه چرا اصلا ما رو آوردند شکار، اصلا چرا حالا ما
باید دنبالش بدوییم، اصلا به ما چه که این یارو رو بگیریم... خلاصه غر می زنند و می دوند. بعضی دیگه کشون کشون می دوند. نفس زنان میدوند. اصلا آدم شکار نیستند. صدا ازشون در نمیاد. یعنی اصلا نای غر زدن و شکوه کردن ندارند. خودشون رو دنبال این شکار زیرک می کشند به امید رسیدن بهش. با اینکه می دونند با این سرعت هیچ وقت بهش نمی رسند اما توی دلشون امید دارند که یه جوری پای این شکار به دستشون گیر کنه و خلاصه برسند به این زندگی. بعضیها با لذت تمام اومدن شکار. کاملا مجهز و آماده. با فکر و برنامه دنبال شکار می دوند و قطعا بهش میرسند. چون به شکار عشق می ورزند و به خودشون مطمئنند و می دونند که دنبال چی هستند و چیکار باید بکنند.
ما می دویم دنبال زندگیهامون. اینجا خیلی ها به نفس زدن افتادند، خیلی ها بی خیال شکار شدند و وا دادند. خیلی ها غر می زنند. اما تعداد کمی با عشق می دوند. چمون شده؟ اینجوری خودمون عذاب می کشیم. کار ما شکار کردنه، چرا ازش لذت نبریم؟ چرا به خودمون سخت بگیریم؟ چرا با ندونم کاریهامون کارمون رو سخت تر کنیم. اگه عاشق شکار زندگیمون نباشیم خودمون رو عذاب دادیم، همین.
زندگی... بالاخره به چنگت میارم.


۲ نظر:

اکرم گفت...

حالی کردم با جمله آخرت. چسبیییید

منیره گفت...

قشنگ بود...
همه این حرفها قشنگن، در حد یه چند روزی هم تاثیر دارند، اما نمیشه از اون برای تغییر کسی استفاده کرد
هر کدوممون همونی هستیم که بودیم