۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه

زبان نگاه



نشود فاش کسی آنچه میان من و تست
تا اشارات نظر نامه رسان من و تست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و تست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و تست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و تست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و تست

این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفتگویی و خیالی ز جهان من و تست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هر کجا نامه عشق است نشان من و تست

سایه ز آتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و تست

.......ه.ا.سایه


هیچ نظری موجود نیست: