۱۳۸۸ اردیبهشت ۳, پنجشنبه



جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم
در زاری و نزاری چون زیر چنگ زارم
زاری مرا تمام است چون زور و زر ندارم
گر پرده های عالم در پیش چشم داری
گر چشم دارم آخر چشم از تو بر ندارم
در پیش بارگاهت از دور باز ماندم
کز بیم دورباشت روی گذر ندارم
روزی گرم بخوانی از بس که شاد گردم
گر ره بود بر آتش بیم خطر ندارم

عطار
----------------------------------------------
البته با صدای استاد این شعر زیباتر هم می شه و چه میشینه به دلم این روزها این شعر.




هیچ نظری موجود نیست: