۱۳۸۸ فروردین ۲۸, جمعه

دلم کارتون می خواد



چقدر دلم گرفته، چیزی نیست که دلم رو باهاش خوش کنم. دلم به این راحتیها گول نمی خوره. نمیدونم سرش رو با چی گرم کنم. قبلا ها یادتونه دلم چه چیزهایی می خواست؟ دلم می خواست پامو بگیرم جلوی ماشینهای توی بزرگراه که با سرعت رد می شدند. دلم می خواست پامو دراز کنم تا بخوره به سپرشون. چند روز پیش یه کارتون کانال 4 گذاشته بود که یه پیرزنه همون کاری که من دلم می خواست رو کرد. پاش رو گرفت جلو یه ماشینه و اون ماشینه مثل وقتی که واسه یکی پشت پا بگیری معلق زد و پرت شد و خورد زمین. کاش یه وقتایی زندگیمون مثل کارتون می شد. کاش می شد واسه ماشینها پشت پا گرفت، کاش می شد فرشته مهربون رو صدا کرد و ازش خواست با چوب جادوییش زندگیت رو عوض کنه، کاش می شد مثل شلمان، وقتی زنگ خوردن خوابیدنت به صدا در میاد، فارغ از هر غصه و غمی به خواب رفت، کاش می شد مثل پسر.شجاع از پس همه مشکلات بر اومد، کاش می شد مثل ال.فی اتکینز با دوست خیالی زندگی کرد و یه بابای خونسرد و همراه داشت، کاش می شد مثل دختر مهربون یه ممل داشت تا باهاش درد دل کرد، کاش می شد مثل خونواده باربا.پاپا ها بود، کاش می شد... دلم زندگی کارتونی می خواد. بدون قوانین واقعی، بدون بایدها و نبایدهای دست و پاگیر، دلم معجزه های فرشته ها رو می خواد، دلم کارتون می خواد، یه کارتون قدیمی...





۲ نظر:

منيره گفت...

من ميتونم ممل باشم، اما بقيه شو، هرچي فكر كردم ديدم نميشه.
در هرصورت خيلي دوست دارم :*

مژگان گفت...

تو عزیز منی. ممل مهربون منی.