۱۳۸۸ فروردین ۱۳, پنجشنبه

دم سال تحویل



تعطیلات نوروز امسال هم تموم شد، با بیماری و شادی و نگرانی و سلامتی و ... گذشت. این تعطیلات هم گذشت. باز افتادیم توی گردش سریع روزگار، باز دچار روزمرگی همیشگی، باز صبح ها و شبهای تنهایی شروع شدند. باز تنهایی و تنهایی و تنهایی... کی این تکرار مکررات تموم می شه؟ کی یه تحول بزرگ تمام زندگیم رو گرم می کنه؟ واقعا احتیاج به یه تغییر بزرگ دارم. یه تغییر که حال و هوام رو عوض کنه. دم سال تحویل وقتی به ماهی قرمز سر سفره هفت سین نگاه می کردم با اون حال هپروت، فقط از خدا یه چیز خواستم، فقط یه چیز. امسال اولین سالی بود که سر سال تحویل واسه خودم از خدا یه چیزی می خواستم. فقط بهش گفتم، هیچی نمی خوام ازت، فقط این حال و روزم رو عوض کن. یه تغییر بزرگ می خوام، نه توی زندگیم، توی خودم، توی خود خودم. بهش گفتم خدایا من تلاش می کنم که تغییر کنم تو هم بساطش رو جور کن. همین رو می خوام ازت، فقط همین.


پ.ن. البته خودم هم یه قدم برداشتم واسه تغییر. اون هم توی قیافه ام بود. از قیافه جدیدم راضیم. واقعا حس خوبی دارم از این اولین تغییر. کاش بتونم درونم رو هم متحول کنم. اروم اروم.

۵ نظر:

اکرم گفت...

فعلا یه چیزی لازم دارم بهت بگم که بی ربطه به این پستت! می دونی دختر امروز تو یه برداشت تمیز از میلک رو بهم گفتی که جمله اش تو مغزم می پیچه. نمی دونم یکی از تکه های گم شده افکار این روزهامه که توی این جمله ات خوب شکل گرفت یا اینکه نمی دونم.... جالب گفتی که: مهم اینه که فرصتت محدوده، حالا چه از اول یه آخر یا از آخر به اول .........

مژگان گفت...

اکرم جونم خودت خوب می دونی که قدرت تله پاتی ما تا چه حد قویه... اما فقط یه چیز این رو من واسه بنجامین باتن گفتما ;-)

اکرم گفت...

اممممم... یعنی من اونوقت اومدم در نقل قول دست کاری کردم؟؟ :| :)
اما من احساس می کردم همه اش رو از تو شنیدم با صدای خودت!! امان از این تله پاتی ;)

مژگان گفت...

آره عزیزم از من شنیدی. من همه این ها رو گفتم. منظورم از تله پاتی این بود که یه چیزی در ذهن تو گم شده باشه و من دقیقا همون رو گفته باشم. OK?

رضا گفت...

پس واقعا" واسه من رنگ کرده بودی.چون یارو نیست این موقع