۱۳۸۷ بهمن ۱۰, پنجشنبه




این روزها فکرم خیلی مشغوله. دارم کارم رو از دست می دم، نه به خاطر کوتاهی خودم، نه به خاطر منحل شدن شرکت، نه به خاطر نارضایتی از کار یا محیطش، فقط به خاطر اینکه یه دخترم و توی این مملکت دیواری کوتاه تر از این موجود ضعیفه وجود نداره. دارم کارم رو از دست میدم چون یه همکار محترم با تمام وجود زیر آبم رو زده. دارم کارم رو از دست میدم، چون همیشه کارم رو سر وقت تحویل دادم. دارم کارم رو از دست میدم، دلیلش رو خودم هم نمی دونم. هیچوقت فکر نمی کردم رئیسم این همه دهن بین باشه و به همین راحتی من رو بزاره کنار به خاطر اراجیفی که یکی از همکارام رفته و بهش گفته. این همکارم حالا چرا این کار رو کرده، خودش میدونه و خداش... وقتی با این همکار محترم بحث می کردم بابت کاری که کرده، اول یکم جوابم رو داد تا اونجایی که کم آورد. تا اونجایی که دیگه جوابی نداشت ودلیلی واسه کاری که کرده بود نداشت، تا به اینجا رسید مثل اکثر مردهای ایرانی ضعیف، برگشت بهم گفت، اصلا شما زنها حرف حالیتون نمیشه، اصلا شما دخترها بی اینکه گوش بدین حرف خودتون رو می زنید، اصلا شما دخترها... اونقدر حالم گرفته شد که فقط نگاهش کردم و گفتم: آقای ... متأسفم واسه شما مردهای ایرانی که هر وقت کم میارید میگید شما زنید، ضعیفید پس ساکت باشید. تا اومد جواب بده، بهش گفتم: برید هر وقت یاد گرفتید من رو قبل از زن بودنم یه آدم ببینید بیاید من باهاتون حرف می زنم و از اتاق رفتم بیرون. دارم کارم رو از دست میدم. یا بهتره بگم دادم، فقط رئیس محترم هنوز روش نشده بگه نیا دیگه سر کار. فعلا داره باهام کجدار و مریض میره تا یه بهونه پیدا کنه. من هم به همین زودیا بهانه رو دستش میدم چون دیگه حالم داره از بعضی از همکارام به هم می خوره. مخصوصا همون همکار محترم کذایی... دیگه دلم نمی خواد برم اونجا.





۲ نظر:

ناشناس گفت...

مژگان جون
اگه جات بودم بهانه رو به دست رییس نمی دادم
یه کم مبارزه کن...

ناشناس گفت...

اکرم جونم، اگه کل جریان رو بشنوی بهم حق میدی که بهانه رو دستش بدم. مبارزه هام رو کردم.