۱۳۸۷ آذر ۲۹, جمعه

تو بگو



هر چی می گذره حالم بدتر می شه، دلتنگ تر می شم، کم طاقت تر می شم. می دونی چقدر حرف دارم که برات بزنم؟ می دونی چقدر چیز هست که باید نشونت بدم؟ یادته یه سوال بود که هر ساعت ازت می پرسیدم؟ یادته؟ به اندازه همه ساعات این دو هفته من سوالم رو نپرسیدم و جوابت رو نشنیدم، یادته جوابت چی بود؟ یادته تا از دهنم سوالم در میومد می گفتی سه تا؟ آخ، من با این همه سوال بی جواب چیکار کنم؟ من چیکار کنم با این همه تنهایی؟ من چیکار کنم؟ تو بگو.




هیچ نظری موجود نیست: