۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه



هر شب به این امید می خوابم که فردا معجزه ای بشه، یه اتفاقی بیافته، صبح آسمون یه رنگ دیگه ای باشه، اما...
صبح آسمون همون رنگیه که قبلا بود، حتی تیره تر، هیچ معجزه ای نیافتاده و من همون من دیروزم، خسته تر، رنجورتر، دلتنگ تر... ای خدا یه گوشه چشم هم برام کافیه...




هیچ نظری موجود نیست: