۱۳۸۷ آذر ۲۷, چهارشنبه

حروف اسمت



نه تنها تا گوشی تلفن رو دستم می گیرم شماره خونه ات یا موبایلت رو میگیرم و وسط شماره گیری به خودم میام، قطع می کنم و یکم اشک می ریزم، حواسم رو جمع می کنم و این بار شماره رو درست می گیرم بلکه به جای اسم دوستهام اسم تو رو صدا می کنم. تا حالا اونها متوجه نشدن اما من خودم می فهمم که تا حرف میم رو می گیم دنبالش بقیه حروف اسمت میاد روی زبونم...
خدایا من با این دل داغون و این حالم چه کنم؟ خدایا من که از هیچ کسی جز تو کمک نخواستم و نمی خوام چرا کمکم نمی کنی؟ خدایا دل من به لطف تو گرم بود، چرا پس تمام وجودم یخ کرده؟ خدایا من که امیدم همیشه به تو بوده، چرا امیدم نا امید شده؟ خدایا محتاجتم، دریاب منو...





هیچ نظری موجود نیست: