۱۳۸۷ آذر ۲۰, چهارشنبه

جای زخم



خودت اومدی، کم کم سر خوردی توی زندگیم و آروم آروم خزیدی زیر پوستم. اوایل همصحبتم بودی، کم کم همدلم شدی و آروم آروم همراز و محرمم شدی. کم کم گم شدم، خودم رو گم کردم، من نبودم، تو بودی، همه جا تو بودی، تو هستی، جاری... تو همه لحظه های زندگیم، همه جای زندگیم. مغرورانه و از دماغ فیل افتاده! اومدی و شدی آروم جونم، شدی محرم دلم، شدی امید آینده ام، شدی تصویر آرزوهام... زندگیم چه خوش بود باهات و نفهمیده بودم، زندگی چقدر قشنگ بود با تو و من ندیدم، چقدر...

حالا رفتی، کم کم نرفتی، آروم آروم خودت رو از زیر پوستم نکشیدی بیرون، پریدی، مثل زخمی که خنجر می زنه، مجروحم کردی و رفتی. حالا من موندم و یه روح پاره پاره... یه بدن مجروح، یه کمر شکسته، یه امید نا امید شده. کاش هر جا میری آروم باشی، کاش هر جا که میری زندگی کنی، یه زندگی خوب...
من می مونم اینجا با جای زخم پر کشیدنت. راضیم به همین جای زخم. خدایا راضیم...



هیچ نظری موجود نیست: