۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

بهانه کنار هم بودن



بعد از مدتها دوباره دور هم جمع شدیم. بهانه کنارهم بودن چهار نفره همیشگی ما این بار تولد چند روز پیش من بود. مثل همیشه گفتیم، خندیدیم، درد دل کردیم، جای شما خالی کیک خوردیم، عکس گرفتیم، فال حافظ گرفتیم و تک آوردیم* و از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشه، کمی هم حرکات موزون از خودمان در کردیم و مهم تر از همه کادوهای تولد خیلی خیلی دوست داشتنی گرفتم. شب قشنگی بود، مثل همه کنار هم بودن هامون. اما دو تا چیز هست که فکرم رو به خودش مشغول کرده.
اول، حال و روز یکی از ما چهار نفره. هر بار که میبینیمش از دفعه قبلی خسته تر و بی رمقتره. دختر سر زنده قبلی هر بار بی حال تر و ناراحت تره و این بلا رو هیچ کس جز خودش سر خودش نیاورده. هر چی هم باهاش حرف میزنیم، هرچی سعی می کنیم که بهش بفهمونیم این دنیا ارزش ناراحتی و دلتنگی نداره، گوشش بدهکار نیست. نگرانشم. دوست دارم مثل قبل ببینمش با همون صدای خنده همیشگی و چشمهای براق پر از نشاط.
دوم اینکه آدمها معمولا از اینکه سنشون بالا میره خوشحال نمیشن، اما راستش من اینجوری نیستم. امروز وقتی داشتم عکسهای دیشب رو نگاه می کردم، از دیدن شماره شمع روی کیک اصلا بدم نیومد. با اینکه این شماره هر سال داره بالا و بالاتر میره، اما من از این تغییر بدم نمیاد. به نظرم تغییر قشنگیه. نشون میده یک سال دیگه رو با سلامت و دلخوشی گذروندی. نشون میده همچنان اونقدر سر حال و سر زنده هستی که کیک بخری، شمع فوت کنی. هنوز اونقدر آرزو داری که با فوت کردن شمعهات از دلت بگذرونیشون. هنوز هستی و فرصت داری اگر اشتباهی کردی جبران کنی، هنوز زنده ای و فرصت زندگی کردن داری، هنوز وقت داری خوش بگذرونی و از همه مهم تر هنوز هستی که عاشق باشی و عشق بورزی به کسانی که با تمام وجود دوستشون داری. هنوز هستی که برای در کنارش بودن تلاش کنی و هنوز هستی که بهش بگی دوستش داری و تا آخرش ایستادی. هنوز هستی.

* این تک آوردن یکی از سنتهای قدیمی ماست. برای یک هدف خاص تک میاریم که حالا این هدف چی هست بماند، دوستان خودشون می دونند.


۶ نظر:

مینا گفت...

سلام عمه ... یه خبر در مورد وبلاگم!
عصربخیربچه ها بالاخره بعد 1 سال 10 وبلاگ برترو انتخاب کرد ... منم یکیشونم!

منیره گفت...

تعبیر زیبایی از شمع روی کیک کردی، اما یه واقعیت رو نمیشه نادیده گرفت و اونم اینه که عمر سریع میگذره، بدون این که بفهمیم.

مینا گفت...

مرسی !

اکرم گفت...

چه سنتی؟؟ پس چرا من نمی دونم؟؟
...
آخ که من هم نمی فهمم این آدم هایی که همش با سن و عدد و رقم مشکل دارند.
تولد می گیرند اون وقت هی غر می زنند سر شمع ها و تعدادش. بابا مگه خب آزار داری؟
:دی

اکرم گفت...

راستی داداش تولد هزار بار مبارک
امیدوارم که همیشه دلت پر از عشق باشه :)

رها گفت...

خدا این بهانه ها رو ازمون نگیره
ایشالا هر ساله باشی :)
تولدتم دوباره مبارک
به من که خیلی خوش گذشت