۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه


تو این فصل این گلهای کوچولو رو خیلی جاها میشه دید، البته جاهای بکر و دور از دسترس آدمها. این گل خونگی نیست. هر جا دلش بخواد در میاد هر جا که بخواد. با اینکه کوچولو و نحیفه اما قشنگه. به قشنگیه بهار، به لطافت هوای بهاری. دیدن این گلها انگار برای من اثبات بهاره. وقتی می بینمشون مطمئن می شم که بهار دیگه واقعا واقعا اومده...
اما ای گلها یکم با بقیه فرق می کنند. منظورم با بقیه گلهای شقایق دیگه است که این روزها خیلی جاها دیده میشن. این گلها یه جای خاص سبز شدند. دلشون خواستند یه جایی در بیان که سرراهت باشند. دیروز وقتی بغض داشت خفه ام می کرد و آروم آروم توی خیابون همیشه خلوت مسیر قدم میزدم، تا رسیدم به این گلها بغضم ترکید. این گلهایین که تو هر روز از کنارشون رد میشی، حتما نگاهشون می کنی، شایدم چون دیرت شده بی اینکه نگاهشون کنی از کنارشون رد میشی، نمی دونم. هر چی که هستن، کنار جاده ای هستن که تو هر روز ازش رد میشی، تو رو نمی دونم اما اونا هر روز تو رو می بینند. نزدیک نزدیکشون می شی و میگذری ازشون. چشمهام رو کنار شقایق ها جا گذاشتم تا اونها هم فردا گذشتنت رو تماشا کنن. هر روز نگات کنن. بی دغدغه نگات کنن.



۱ نظر:

مینا گفت...

سلام عمه ، اگه تونستین آدرس وبلاگمو لینک کنین .