۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

گلهای من


همدم تنهاییهای منن این گلها. تازه اوردمشون خونه. دو شبه که پیشمن. کنارم نفس می کشن، به حرفهام گوش میدن، گریه هام رو تحمل میکنن. خریدمشون، برای اینکه تنهاییهام رو پر کنن. برای اینکه یه موجود زنده دیگه توی خونه باشه که بتونم نفس کشیدنش رو حس کنم. که بتونم به جای در و دیوار و مبل که این مدت همصحبتم شده بودن، همدمم باشن و همدمم شدن. چقدر دوست داشتنین. کلی باهاشون حرف زدم، کلی بهشون گفتم که دوستشون دارم و از اینکه پیشمن احساس خوبی دارم. کلی براشون درددل کردم، کلی براشون گریه کردم و ازشون خواستم که برام دعا کنن. از اونها پاک تر سراغ ندرام. ازشون خواستم که صبحها وقتی آفتاب از پنجره روشون می تابه و زندگیشون شروع می شه یاد من باشن شاید...
نشد که گلدونهاشون رو عوض کنم، یعنی آقای فروشنده گفت فعلا دست به گلدوناشون نزنم. منم با کاغذ رنگی و روبان یه دستی به سر و روی گلدونا کشیدم. چند تا کفشدوزک چوبی کوچولو هم کنارشون گذاشتم. کفشدوزک ها رو خیلی دوست دارم، چرا، نمی دونم. شاید به خاطر آرامششون، به خاطر رنگشون، به خاطر خالهای سیاه ریز روی پوسته قرمز براقشون. نمی دونم، فقط می دونم که کفشدوزکها رو خیلی دوست دارم. گلها هم با کفشدوزکها دوست شدن... منم و همین کاکتوسهای کوچولو و کفشدوزکهای چوبی و تنهایی و تو... که نیستی و هیچی جای خالی بزرگت رو پر نمی کنه.




۳ نظر:

مینا گفت...

سلام عمه جان ...
ایمیلتون رو خوندم .
ممنون از تبریکتون .
عمه من توی وبلاگم در قسمت صفحات جداگانه عکس های مجری های عصربخیربچه ها رو گذاشتم . اگه خواستین برین و تماشا کنین . یه مجری جدید به نام ململ هم به برنامشون اضافه شده .

مینا گفت...

بله خوبم . عکس ها رو خودم گرفتم . من فکر می کنم که ململ خیلی شبیه محمد است و همیشه به محمد می گویم : ململ .

اکرم گفت...

چقدر این گلهات خوشگلللللللللند.
با شادی و تازگی شون، شاداب باشی مژگان جونم