۱۳۸۸ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

بگذریم




اشکال من اینه که هر وقت دلم گرفته اینجا می نویسم، واسه همینم هست که نوشته هام همیشه غمگینن. البته این روزها اونقدرتنهام که دیگه هر چی پیش بیاد رو می نویسم تا... بگذریم.
امروز از صبح هوا ابری بود و بارون میومد، یه بارون بهاری با کلی رعد و برق و سر و صدا. با کلی خاطره... یادته؟!... نمی دونم شایدم یادت نیست. بازم بگذریم.
از کلاس که برگشتم خیس خیس شده بودم. تا رسیدم خونه نمی دونم چرا طبق عادت گوشی تلفن رو برداشتم و شماره ات رو گرفتم، وسطش یادم اومد که... بیخیال ... کلا بگذریم.



هیچ نظری موجود نیست: