۱۳۸۷ آذر ۲۲, جمعه

یاد



بعد از چند روز به اصرار دوستان از خونه اومدم بیرون، اما نمی دونم چرا تا پام رو از خونه گذاشتم بیرون همه چیز تورو یادم آورد. انگار زمین و آسمون و در و همسایه دست به دست هم داده بودن تا یادم بیارن که تو نیستی. از در خونه تا زدم بیرون یه برگه تبلیغات پوشاک ایکات دم در خونه افتاده بود. ایکات... یادش بخیر. کمی که رفتم جلو همسایه وسط کوچه صدای موسیقیش رو زیاد کرده بود می دونی کدوم آهنگ؟ همون آهنگی که هفته پیش برام گذاشتی گفتی این مال توئه، یادته؟... سوار ماشین شدم که برم میدون فاطمی، خانومه بغل دستیم اسم شوهرش رو صدا کرد، دلم ریخت پایین، ای خدا آخه این آقاهه هم باید هم اسمش باشه؟... پیاده شدم رفتم سوار یه ماشین دیگه شدم که برسم به دوستام، آقاهه یه آهنگ دیگه گذاشته بود که تو خیلی دوستش داشتی، این دیگه ضربه آخر بود، اشکهام رو دیگه نمی تونستم نگه دارم.


هیچ نظری موجود نیست: