۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

این شبها



شبهای قشنگی رو پشت سر گذاشتیم. شبهایی که تا یک سال دیگه تازه اگه زنده باشیم مثلش رو نخواهیم دید. توی این شبها نمی تونم برای خودم چیزی بخوام. انگار همه آرزوهام یادم میره. این شبها فقط به یاد گناهام میافتم. به یاد کارهای اشتباهی کردم، به یاد همه کوتاهیهام. این شبها فقط شرمنده خدا می شم. وقتی دارم جوشن می خونم اونجاهایی که میگه یا ستارالعیوب واقعا نمی دونم چی بگم. اصلا روش رو ندارم که چیزی بخوام. فقط ازش می خوام ندید بگیره همه کوتاهیهام رو. همین.


هیچ نظری موجود نیست: