۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

نگاه کن



زندگی ظاهرا روال عادی خودش رو گرفته. همه مثل همیشه سر کارشون میرن. مهمونی میرن، سینما میرن، مسافرت میرن، می خوابن، بیدار میشن. همه چیز ظاهرا مثل قبل شده. دیگه مثل قبل تا همدیگه رو میبینیم، با اشتیاق نمی پرسیم " چه خبر؟" و از این چه خبر گفتن فقط و فقط دنبال یه سری خبر خاص بودیم. همه حرفها شده همون حرفهای قبل، کارهای قبل. ظاهرا همون روزمرگی قبل برگشته. اما... اما یه چیزی عوض شده. یه چیزی تو نگاه تک تک آدمها عوض شده. وقتی با دقت توی چشم آدمها نگاه می کنی، ته ته چشمشون، یه غم بزرگ هست، یه فریاد خفه شده، یه بغض نترکیده، یه حرف نگفته، یه بهت عظیم، یه غصه بزرگ. وقتی با دقت آدمها رو نگاه می کنی، می بینی که هیچ چیز مثل قبل نیست، چون نگاه آدمها مثل قبل نیست. همه عوض شدند. باورهاشون عوض شده، نگاهشون به زندگی عوض شده. عوض شدیم، هممون عوض شدیم فقط تظاهر می کنیم که همون آدمهای قبلی هستیم. اما نیستیم، با دقت به چشمهای خودت توی آینه نگاه کن... ته چشمت می بینی همه تغییراتت رو. نگاه کن.




۲ نظر:

گیس طلا گفت...

هیچ چیز مثل قبل نیست
حقیقتی است

مهیلا گفت...

آره راست می گی
ته چشمام سیاه شده بود
تغییرات توش بود
:)